لحظه های تنهایی جز در کنار قرار گرفتن با رویا ها نیست و هر رویایی بدون گریه نیست و هیچ گریه ای نیست مگر دلی گرفته باشد .
دل تنگی و تنهایی نصیب کسی نیست جز عاشق زار
کسی که درد فراق را به خوبی می داند و یکی از اجزای زندگیش شده.
دل تنگی جز گریه و غم و اندوه نیست ؛ پر از نگاه انتظار است،انتظار وصال.
شبانگاهان این درد در عاشق قلیان می کند و تمام وجودش را فرا می گیرد.
احساس فراق نه برای یک عشق زمینی و نه برای معشوقه خاکی بلکه برای خالق هستی، عشق به فطرت درونی، عشق به نور مطلق ف عشق به تمام خوبی ها و محبت فنا ناپذیر.
آری ف روح بلند انسان به عشق زمینی بسنده نمی کند و فوران آتشفشان عشقش را در راه با ارزشترین معشوق می دهد و به او دل می بندد.
اوست عشق مطلق ، اوست معشوق واقعی، اوست تنها مهربان.
به او دل می بندم و از فراقش هر شب می گریم تا روز وصالم رسد و به او برسم و آن روز روز فنا شدن است ، تمام وجودم را به پایش فنا می کنم با اینکه چیزی نیستم.
عشق واقعی تویی ای بزرگ هستی بخش و من با تمام وجود درکش کردم و به هیچ چیز دل نمی بندم تا اسیر ین دنیای مادی نشوم و بی وفایی نکنم.
دیگر هیچ چیز برایم جز رضای تو مهم نیست و به تو می اندیشم ای خالق هستی ، ای مطلق وجود.